-
نگاه
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 10:10
آقای محترم، عزیز جان... اون سگتو ببر بیرون از پارک؛ منو توی دردسر ننداز... بلندشو؛ پو شو... ببین تو رو خدا چقدر معرفت دارند، از صبح اینقدر اینجا رو تمیز کردم، حالابیا، ظهر نشده اینا رو ریختند اینجا... و با دست اشاره کرد به جعبه سیگار و لیوانهای یکبار مصرف پلاستیکی که روی زمین افتاده بود. رفت و جارویش را به کنج دیوار...
-
چرا هیچ کس دوست ندارد بند دوم مرغ سحر را بخواند؟
چهارشنبه 2 فروردینماه سال 1391 11:57
مرغ سحر نیازی به معرفی ندارد. سروده ای از محمدتقی بهار در دوران مشروطه که پس از آغاز حکومت رضا شاه به صورت ترانه اجرا شد. آهنگ این اثر، از مرتضی نی داوود، فوق العاده زیباست. آهنگ باو جود گیرایی زیر و بالای چندانی ندارد بنابراین حتی کسانی که با خوانندگی آشنایی ندارند می توانند آن را به راحتی بخوانند. اکثر خوانندگان...
-
داستانی که از فیس بوک کپی کردم!
جمعه 6 آبانماه سال 1390 03:57
متنی که در زیر می خوانید تا چند ساعت پیش یک رویداد شیرین و واقعی بود ، اما خوب م تاسفانه این حقیقت را تبدیل می کنیم به یک داستان سوزناک و اضافه اش می کنیم به کتابی که ورق هایش اینروز ها خاک فراوانی می خورد ... داستان کوتاه : یکی بود یکی نبود ، یکروزی تو یک شهر بزرگ ، توی سرزمین های دور ، یک دکتر فوق تخصص جراحی پلاستیک...
-
داستان عقاب
دوشنبه 20 تیرماه سال 1390 16:58
عمر عقاب از همه پرندگان نوع خود درازتر است. عقاب می تواند تا 70 سال زندگی کند ولی برای این که به این سن برسد باید تصمیم دشواری بگیرد. زمانی که عقاب به 40 سالگی می رسد : چنگال های بلند و انعطاف پذیرش دیگر نمی توانند طعمه را گرفته و نگاه دارند . نوک بلند و تیزش خمیده و کند می شود، شهبال های کهن سالش بر اثر کلفت شدن پرها...
-
ژرفتر بیاندیشیم شاید که عمل کنیم!
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 16:02
ژرفتر بیاندیشیم شاید که عمل کنیم: آیا میدانید: تفاوت کشورهای ثروتمند و فقیر، تفاوت قدمت آنها نیست؟ زیرا برای مثال کشور مصر بیش از 3000 سال تاریخ مکتوب دارد و فقیر است! اما کشورهای جدیدی مانند کانادا، نیوزیلند، استرالیا که 150 سال پیش وضعیت قابل توجهی نداشتند اکنون کشورهایی توسعهیافته و ثروتمند هستند. آیا میدانید که:...
-
امروز باسعدی
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 21:29
مگر نسیم سحر بوی زلف یار من است که راحت دل رنجور بی قرار من است؟ به خواب در نرود چشم بخت من همه عمر گرش به خواب ببینم که در کنار من است اگر معاینه بینم که قصد جان دارد به جان، مضایقه با دوستان نه کار من است حقیقت آن که نه در خورد اوست جان عزیز ولیک در خور ارکان و اقتدار من است نه اختیار من است این معاملت لیکن رضای...
-
یکی بود یکی نبود
یکشنبه 8 خردادماه سال 1390 16:22
جالبه! ما اکثراً چیزهایی را که می دانیم بد است، مضر است، باعث آزار و اذیتمان می شود، را بشتر به سمتشان گرایش داریم و به آنها عمل می کنیم. این داستانی که در زیر می نویسم، شاید بارها برای خودمان اتفاق بیافتد و می دانیم! ولی گاهی باز تا آن را به یاد آوریم و از آن پند بگیریم زمان می برد و گاهی هم فراموش می کنیم: یکی بود...
-
مغایرتهای زمان ما
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 09:06
ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر ؛ مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم؛ متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر ؛ چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت میکنیم، به...
-
دل خوشی...
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1390 18:45
دل خوشی لحظه لحظه ی حیاتم به حضور تو وابسته است غمهایت برایم غم و نشاطت برایم ارمغان شادیست چگونه بگذرم از تو ای امید محال چگونه رشته های کلام را به هم اویزم تا به تو بگویم دوستت دارم چگونه به تو بگویم بمان چگونه به تو بگویم که بودنت بهانه ی نفس کشیدن و رفتنت برایم ناقوس مرگ است؟ چرا ندانستم که توتنها مسافری هستی که...
-
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1390 00:50
با تشکر از خواننده دوست داشتنی و با اخلاق کشورمان آقای علیرضا عصار، صدای گرم و شیوای ایشان و شعرهای زیبایی که انتخاب می کنند گاهی مرا به اوج می رساند. این شعر حضرت حافظ است که در وصف امامان ما به ویژه امام حسین(ع) و خاندانشان سروده اند که با صدای علیرضا معنایی دوچندان گرفته است. زان یار دلنوازم شکریست با شکایت گر نکته...
-
سالها با جور لیلی ساختی!
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 17:16
یک شیبی مجنون نمازش را شکست بی وضو درکوچه لیلی نشست عشق آن مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود گفت یا رب از چه خوارم کرده ای؟ بر صلیب عشق دارم کرده ای؟ خسته ام زین عشق دل خونم مکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو لیلی تو من نیستم گفت ای دیوانه لیلیت منم در رگت پنهان و پیدایت منم سالها با جور لیلی ساختی من...
-
چگونه می توان شخصی را از یک مرگ حتمی نجات داد!
پنجشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1390 12:26
در یک گاردن پارتی خانم ژولی پایش به سنگی خورد و با پشقاب غذایی که در دستش به زمین خورد، علت زمین خوردنش کفش جدیدش بود که هنوز به آن عادت نکرده بود. دوستان کمک کرده و او را از زمین بلند و بر نیمکتی نشاندند و جویای حالش شدند. جواب داد حالش خوب است و ناراحتی ندارد. مهماندار پشقاب جدیدی با غذا به ایشان داد. خانم ژولی...
-
فرشته ای روی زمین
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1390 19:00
این متن را تقدیم می کنم به تمامی مادران: کودکی که آماده تولد بود، نرد خدا رفت و از او پرسید: می گویند که فردا مرا به زمین می فرستی. اما من به این کوچکی و ناتوانی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟ خدا پاسخ داد: از میان فرشتگان بی شمارم یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در انتظار است و مراقب تو خواهد بود. کودک...
-
خدایا!
سهشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1390 23:52
آنانکه بمن بدی کردند، مرا هشیار کردند. آنانکه از من انتقاد کردند، مرا راه و رسم زندگی آموختند. آنانکه بمن بی اعتنائی کردند، به من صبر و تحمّل آموختند آنانکه به من خوبی کردند، به من مهر و وفا آموختند پس خدایا به همه آنها که باعث تعالی دنیوی و اُخروی من شده اند، خیر و نیکی عطا کن! شهید چمران
-
اهلی کردن یعنی چه؟
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1390 23:46
در دوران کودکی من فیلم کارتونی پخش می شد به نام مسافر کوچولو(شازده کوچولو). از آن کارتون جز تصویری از تیتراژ و صدای شازده کوچولو چیزی درون ذهنم باقی نبود. تعریف داستان او را بارها شنیده بودم تا اینکه یکی از دوستان برادرم کتاب شازده کوچولو را به او هدیه داد. تنبلی کردم دیر به دیدار کتاب رفتم. کتابی پر محتوا و غنی است...
-
اگر لب فرو بستم و نفس هم بر نیاوردم!!
جمعه 26 فروردینماه سال 1390 17:15
اگر آن همه را دیدم و شنیدم اگر لب فرو بستم و نفس هم بر نیاوردم اگر دست و دلِ زخمی از این همه نگفته و درشت شننیده بی زخمه ماند و حرفی و سخنی، کلمی و سلامی نگفتم گمان مبر، که آن همه درست بود و قبول داشتم که قبول داشتن و نداشتن من گره ای از کار فرو بسته نمی گشاید تنها حرمت گذاشتم خون دل خوردم و سینه را از آهی پر از خون...
-
شرکت هرمی
جمعه 19 فروردینماه سال 1390 23:22
تا حالا درباره شرکت های هرمی چیزی شنیده اید!؟ سیستم این شرکتها به این صورت است که به فرض شما در راس گروه قرار می گیرید. با عضوگیری و معرفی کار به سایرین آنها را به طور مساوی تقسیم می کنید، بعد آنها 2 نفر را به سمت خود می کشند. با این حساب شما تا اینجا 6 نفر عضو دارید؛ این روند ادامه می یابد6به 12 ، 24،48،96... مجموعه...
-
تا کجا رفتم؟
پنجشنبه 18 فروردینماه سال 1390 23:57
تا کجا رفتم؟ تا پشت درهای همیشه بسته کنار جوی های تا ابد خشکیده آسمانهای تا ابد گرفتار شب تا کجا رفتم؟ نمی دانم نشانی از کی بپرسم همه نشانی به یک جا می رسد ولی هزاران راه هست و من یک تنهایم تنها در جاده های خالی از نور خالی از رد پا راهم کدام است دیگر قدرت قدم برداشتن ندارم هنوز اول راهم ولی انگار صد سال دویدم من کجای...
-
ستاره ها را نجات بدهیم.
جمعه 12 فروردینماه سال 1390 01:26
به نام خدای دوستی ها نمی دونم این داستان را نا حالا شنیدید یا نه. تعریفش می کنم تا مقدمه ای باشد برای شروع. مرد در کنا ردر یا مشغول قدم زدن بود. پسری جوان را دید که در دوردست حم می شود و چیزی از روی زمین بر میدارد و به سمت دریا پرت می کند! کم کم با تکرار کار پسرک، مرد کنجکاو شد. این چه روندی است؟ چه چیزی را از روی...
-
واقعاً تعطیلات چه قدر خوبه!
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 02:36
واقعاً تعطیلات چه قدر خوبه! آدم فرصت اینو پیدا می کنه که چیزهایی که قبلاً از کنارش رد می شد و توجه نمی کرد رو خوب ببینه و خوب بشنوه و چه بهتر که خوب درک کنه! این شعری که در زیر نوشتم، کار من نیست! اینو از توی آهنگ یک خواننده در آوردم، برای 2یا 3 سال پیش بود. من که از این شعر لذت می برم شما را نمی دونم. سنگ و جوونه زیر...
-
ازت متنفرم!
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1390 02:01
پیام آمد: ازت متنفرم، دست از سرم بردار. گوشی رو بر داشت به سرعت شماره اش را گرفت. بوق خورد. - رد تماس شد. - دوباره زنگ زد. - رد تماس شد. - زنگ زد. - گوشی از دسترس خارج شده بود. پیام زد: اسم اینکاری که میکنی بچه بازی است، نه فداکاری نه هرچی که خودت فکر می کنی. اگر این مدت زنگ نزدم یا اقدامی، چون تو خواستی تنها باشی....