فرصتی برای دوست داشتن

تجربیات شخصی و دل نوشتها

فرصتی برای دوست داشتن

تجربیات شخصی و دل نوشتها

امروز باسعدی

مگر نسیم سحر بوی زلف یار من است
که راحت دل رنجور بی قرار من است؟
به خواب در نرود چشم بخت من همه عمر
گرش به خواب ببینم که در کنار من است
اگر معاینه بینم که قصد جان دارد
به جان، مضایقه با دوستان نه کار من است
حقیقت آن که نه در خورد اوست جان عزیز
ولیک در خور ارکان و اقتدار من است
نه اختیار من است این معاملت لیکن
رضای دوست، مقدم بر اختیار من است
اگر هزار غم است از جفای او بر دل
هنوز بنده اویم که غمگسار من است
درون خلوت ما غیر درنمی گنجد
برو که هر که نه یار من است، بار من است
به لاله زار و گلستان نمی رود دل من
که یاد دوست، گلستان و لاله زار من است
ستمگرا، دل سعدی بسوخت در طلبت
دلت نسوخت که مسکین، امیدوار من است
وگر مراد تو این است بی مرادی من
تفاوتی نکند، چون مراد یار من است

یکی بود یکی نبود

جالبه!
ما اکثراً چیزهایی را که می دانیم بد است، مضر است، باعث آزار و اذیتمان می شود، را بشتر به سمتشان گرایش داریم و به آنها عمل می کنیم. این داستانی که در زیر می نویسم، شاید بارها برای خودمان اتفاق بیافتد و می دانیم! ولی گاهی باز تا آن را به یاد آوریم و از آن پند بگیریم زمان می برد و گاهی هم فراموش می کنیم:


ادامه مطلب ...

مغایرتهای زمان ما

ما امروزه خانه های بزرگتر اما 

خانواده های کوچکتر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر ؛

مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر ؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتر داریم؛

متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ داروهای بیشتر اما سلامتی کمتر ؛

چندین برابر مایملک داریم اما ارزشهایمان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت میکنیم، به اندازه کافی دوست نمیداریم و خیلی زیاد دروغ میگوییم.

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما نه زندگی کردن را؛ تنها به زندگی سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان؛ما ساختمانهای بلندتر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر؛ بیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم، بیشتر میخریم اما کمتر لذت میبریم.

ما تا ماه رفته و برگشته ایم اما قادر نیستیم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم. فضا بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضا درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را. بیشتر مینویسیم اما کمتر یاد میگیریم، بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر به انجام میرسانیم. عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن، درآمدهای بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر؛ 

کامپیوترهای بیشتری میسازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم، تا رونوشت های بیشتری تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم. ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم. اکنون زمان غذاهای آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های پست، سودهای کلان اما روابط سطحی . فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذای بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده.

 بدین دلیل است که پیشنهاد میکنم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیتهای خاص نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است. در جستجو دانش باشید، بیشتر بخوانید، در ایوان بنشینید و منظره را تحسین کنید بدون آنکه توجهی به نیازهایتان داشته باشید. زمان بیشتری را با خانواده و دوستانتان بگذرانید، غذای مورد علاقه تان را بخورید و جاهایی را که دوست دارید ببینید.

زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای ازلحظه های لذتبخش است .

از جام کریستال خود استفاده کنید، بهترین عطرتان را برای روز مبادا نگه ندارید و هر لحظه که دوست دارید از آن استفاده کنید.  

عباراتی مانند ”یکی از این روزها“ و ”روزی“ را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه ای را که قصد داشتیم ”یکی از این روزها“ بنویسیم همین امروز بنویسیم. 

بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چقدر آنها را دوست داریم. هیچ چیزی را که میتواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تاُخیر نیندازید.  هر روز، هر ساعت و هر دقیقه خاص است و شما نمیدانید که شاید آن میتواند آخرین لحظه باشد.

اگر شما آنقدر گرفتارید که وقت ندارید این پیغام را برای کسانیکه دوست دارید بفرستید، و به خودتان میگویید که ”یکی از این روزها“ آنرا خواهم فرستاد، فقط فکر کنید ... ”یکی از این روزها“ ممکن است شما اینجا نباشید که آنرا بفرستید!

دل خوشی...

دل خوشی لحظه لحظه ی حیاتم به حضور تو وابسته است

غمهایت برایم غم و نشاطت برایم ارمغان شادیست

چگونه بگذرم از تو ای امید محال

چگونه رشته های کلام را به هم اویزم تا به تو بگویم دوستت دارم

چگونه به تو بگویم بمان

چگونه به تو بگویم که بودنت بهانه ی نفس کشیدن و رفتنت برایم ناقوس مرگ است؟

چرا ندانستم که توتنها مسافری هستی که با رفتنت زندگیم به ویرانی سوق بیدا می کند

ای کاش به زندگیم نمیامدی وای کاش دنیای من نمی شدی.

سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

با تشکر از خواننده دوست داشتنی و با اخلاق کشورمان آقای علیرضا عصار، صدای گرم و شیوای ایشان و شعرهای زیبایی که انتخاب می کنند گاهی مرا به اوج می رساند. این شعر حضرت حافظ است که در وصف امامان ما به ویژه امام حسین(ع) و خاندانشان سروده اند که با صدای علیرضا معنایی دوچندان گرفته است.

ادامه مطلب ...