فرصتی برای دوست داشتن

تجربیات شخصی و دل نوشتها

فرصتی برای دوست داشتن

تجربیات شخصی و دل نوشتها

ستاره ها را نجات بدهیم.

به نام خدای دوستی ها

نمی دونم این داستان را نا حالا شنیدید یا نه. تعریفش می کنم تا مقدمه ای باشد برای شروع.

مرد در کنا ردر یا مشغول قدم زدن بود. پسری جوان را دید که در دوردست حم می شود و چیزی از روی زمین بر میدارد و به سمت دریا پرت می کند! کم کم با تکرار کار پسرک، مرد کنجکاو شد.

 این چه روندی است؟

چه چیزی را  از روی زمین بر می دارد؟

 حتما از دست کسی عصبانی است.!

 به سمت پسرک حرکت کرد. وقتی به نزدیکی پسرک رسید دید که او ستاره ای از روی زمین بر میدارد و به دریا پرت می کند؛ ستاره بعدی و بعدی...

پیش رفت. از پسرک پرسید: مشغول انجام چه کاری هستی!؟

پسرک گفت: این ستاره ها از مد دریا، شبها در ساحل دریا جای می مانند و اگر قبل از طلوع خورشید به ردیا باز نگردند، از گرما خشک می شوند و می میرند. من هرروز قبل از طلوع آفتاب به ساحل می آیم و آنها را به دریا باز می گردانم.

مرد ابتدا مبهوت ماند و اندیشید.

لبخندی زد: خوب این چه کاری بیهوده ای است که انجام می دهی! اولاً ای کار هر شب تکرار می شود ثانیاً طول ساحل زیاد استو تو نمی توانی که همه آنها را به دریا بازگردانی؟!

پسرک لبخندی زد و همین طور که مشغول انجام کارش بود، ستاره ای برداشتو به مرد نشان داد:

شاید این کار را نتوانم برای تمامی ستاره ها انجام دهم؛ ولی مطمئنم که این ستاره فرصتی دوباره برای زیستن دارد. سپس ستاره را به سمت دریا پرت کرد و به کار خود ادمه داد.

مرد بعد از مکثی کوتاه به سمت پسرک رفت و همراه با آن شروع به برداشتن ستاره ها کرد و به آغوش دریا بازگرداند.

ما در دنیایی زندگی می کنیم که روزانه عده ای به این دنیا وارد می شوند و فرصتی برای زندگی پیدا می کنند و عده ای از این جهان رخت می بندند و فرصتی را که داشته اند را به اتمام می رسانند.

تا حالا فکر کرده ایدکه به چه روشی این فرصت از ما گرفته می شود؟!

چند نفر از این انسانها از فقر، چند نفر از گرسنگی ، بیماری، یا بلایای طبیعی، حوادث و به طور طبیعی به دیدار مرگ می روند؟

این دنیا زشت و زیبا را در کنار هم دارد. تولد یک نوزاد امید و نشاط را به یک خانواده می دهد و مرگ عزیزی یاس و نا امیدی. من به عنوان یک عضو کوچک در این جهان پهناور می خواهم به شما بگویم ما شاید نتوانیم تمام ستاره ها را از مرگ نجات دهیم ولی می توانمی با کمک اندک و ناچیز خود فرصتی به یک ستاره ببخشیم.

من دوستی گرامی دارم که مبتلا به سرطان شده است. این ستاره زندگی من است که تا کم نوری و خاموشی فاصله زیادی ندارد. شما هم حتماً در نزدیکی خود ستاره ای دارید. با کمک به آن، این فرصت را برای او ایجاد کنید تا ستاره خوش شانسی باشد. کودکان بی سرپرست، بچه های خیابانی، بیماران سرطانی و خاص، چه کوچک، چه بزرگ، سالمندان و افراد آبرومندی که هرروز تلاش می کنند تا شرمنده کسی نباشند.

سری به سایت محک، بنیاد بیماری های خاص، شیر خوارگاه و ده ها مرکز خیریه و اجتماعی دیگر بزنید. حتماً شما با کمک اندک خود می توانید کاری بزرگ انجام دهید. مثلاً با هزار تومان در ماه، به بنیاد محک می توانید کار بزرگی انجام دهید. یا با یک دعای ساده،یک لبخند و یاحتی گسترش این متن...

انتخاب با ماست، شما  می توانید بی تفاوت از کنار ستاره ها رد شوید.

شما می توانید ستاره ای را بردارید و به دریا بیاندازید.

برای دوست من، پدر و مادرش هم دعا کنید.

ستاره ها را نجات بدهیم. 

این نمونه ای از سایتهای موسسات خیریه است. جستجو کنید.

www.cffsd.org             www.mahak-charity.org         www.mehrbaran.com

www.bonyadomid.blogfa.com

نظرات 1 + ارسال نظر
یاسمن سه‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 21:34 http://.........................................

دوست خوبم داستان بسیار زیبایی بود و زیبا تر اینکه احساس همنوع دوستی در شما زنده است.ارزو میکنم دوستتان سلامتی خود را به دست اورد.....در ضمن در typeمطالب دقت بیشتری به عمل اورید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد